167

معدود نمودن و روابط عدد نيز در دازاين اسطوره اي از درون خصوصيت بنیادی [این] همه ی فاهر آنچه كه هست، یعنی از قدرت [اسطوره اي] فهميده مي شوند. هر عددي «سيما شناسي منفرد» خود، قدرت جادويي خودش را دارد. آنچه به تساوي[به طور مشابه] معدود مي گردد خود را براساس اصل مقارنت به عنوان يك و به عنوان ماهيت یکسان- بدون ملاحظه اينكه آيا تفاوت بنيادي ديگري هم وجود دارد-  ظاهر می کند: «کلا جادو بيشتر جادوي عدد است» (ص 178) تعيّن عددی به معني مرتب ساختن در يك توالي نيست، بلكه بيشتر مربوط به حوزه غيرعام معينی است. عدد واسطه اي است كه كل فعليت اسطوره اي را به وحدت یک انتظام جهانيِ قدرتمند مرتبط مي سازد. هر اندازه صور آموزۀ اسطوره اي اعداد ممكن است گوناگون باشند، و هر اندازه كه طرق تأكيد اسطوره اي امتیاز اعداد منفرد (براي مثال سه یا هفت) ممكن است متفاوت باشند، با این حال پيش انگاره های اصيل خاصی براي مقدس ساختن اعداد منفرد مي توانند براساس نوع خاصی حيث فضایی و زماني اسطوره اي مشخص گردند: براي مثال عدد چهار تقدیس مي گردد بخاطر نواحي آسمان. علاوه بر اين تقدس عدد هفت به قدرت زمان باز مي گردد كه در منازل ماه آشكار گشته است، از طريق تقسيم ماه بيست و هشت روزه توسط چهار كه خود را گويي بذات به شهود عرضه مي كند. از سوي ديگر در اهميت ممتازی که بر عدد سه بطور اسطوره اي قرار گرفته، می توان دید که ارتباط شخصي اصيل بين پدر، مادر و فرزند تداوم یافته، چنانكه صورت هاي دوگانه و سه گانه در زبان به ارتباط بين من، تو و او بازمي گردند. اتصال اين روابط قدرتمند اصيل به اعداد چيزي است كه خود مطلقا به داشتن ويژگي مؤثر اسطوره اي وابسته مي ماند.

Numbering and the relations of number are also understood in mythical Dasein from out of the character of the all of everything which is, from out of the power. Each number has its “individual physiognomy,” its own magical power. What is equally numbered presents itself as one and the same essence — without regard to whether there is nevertheless a fundamental difference — according to the principle of concrescence: “all magic is for the most part number magic” (p. 178) [Symbolic Forms, p. 144]. Numbered determinateness does not mean ordering in a sequence, but rather belonging to a determinate domain of the uncommon. The number is the mediator that connects the whole of mythical actuality to the unity of a power-full world order. As manifold as the forms of the mythical doctrine of numbers may be, and as different as the ways of mythically emphasizing the distinctiveness of individual numbers (for example, three or seven) may be, certain original prefigurations for the making sacred of individual numbers can nevertheless be indicated on the basis of the particular kind of mythical spatiality and temporality: the number four becomes sacred, for example, because of the regions of the sky. Furthermore, the sacredness of the number seven goes back to the power of time, which is made evident in the phases of the moon, through a division by four of the twenty-eight-day month that presents itself on its own to intuition, as it were. In the distinctive emphasis placed mythically upon the number three, one sees, on the other hand, the originally personal relation between father, mother, and child coming through, just as the dual and trinal forms in language refer back to the relation between I, you, and he. Binding these originally powerful relations to numbers is something that remains itself utterly bound to having the character of the mythically efficacious.

Auch die Zahlen und Zahlverhältnisse sind im mythischen Dasein aus dem Grundcharakter alles dessen, was irgendwie ist, aus der Mächtigkeit her verstanden. Jede Zahl hat ihre „individuelle Physiognomie”, ihre eigene magische Kraft. Gleichzahliges gibt sich — mag es sachhaltig noch so verschiedenartig sein — gemäß dem Prinzip der Konkreszenz als ein und dasselbe Wesen: „alle Magie ist zum großen Teil Zahlen-Magie” (S. 178). Zahlenmäßige Bestimmtheit besagt nicht Einordnung in eine Reihe, sondern Zugehörigkeit zu einem bestimmten Machtbezirk des Ungemeinen. Die Zahl ist die Mittlerin, die das Ganze der mythischen Wirklichkeit in der Einheit einer macht-vollen Weltordnung verknüpft. So vielfältig sich die mythischen Zahlenlehren gestalten mögen, so verschiedenartig die mythische Auszeichnung einzelner Zahlen (der Drei, der Sieben z. B.) ist, es lassen sich dennoch gewisse ursprüngliche Vorzeichnungen für die Heiligung bestimmter Zahlen aus der Grundart der jeweiligen mythischen Räumlichkeit und Zeitlichkeit aufweisen: die Heiligung der Vierzahl z. B. aus den Himmelsgegenden. Ferner geht die Heiligung der Siebenzahl zurück auf die in den Mondphasen sich bekundende Mächtigkeit der Zeit auf dem Wege einer der Anschauung sich gleichsam von selbst darbietenden Vierteilung des achtundzwanzigtägigen Monats. In der mythischen Auszeichnung der Dreizahl dagegen blickt noch das ursprüngliche Personverhältnis von Vater, Mutter und Kind durch, wie ja auch in der Sprache Dual und Trial auf das Verhältnis des Ich, Du und Er zurückweisen — ursprünglich mächtige Bezüge, deren Zahlhaftigkeit selbst noch ganz in dem Charakter des mythisch Wirksamen verhaftet bleibt.

168

از تحليل جهان- ابژۀ [Object-world] اسطوره اي و نحوه انکشاف و متعین شدن آن آنگاه تحقيق به سوی «فعليت سوبژكتيو» و نامستوري اش در اسطوره مي گردد. كاسيرر این بحث را با نقدي بنيادي و تند از «جاندارانگاري» آغاز مي كند كه هنوز به متنوع ترین انحاء بر تحقيقات پژوهشهای قوم شناختي سيطره دارد. عالم دازاين اسطوره اي نمي تواند بسهولت براساس مفاهيم رایج از نفس تفسير گردد، چرا كه در این صورت «سابجکت» همچنان مستور مي ماند. تا بدانجا كه دازاين اسطوره اي با خود آشناست به هيچ وجه خود را تنها در نسبت با جهاني كه صرفا بر حسب اشياء فهميده مي شود تفسير نمي كند. ابژه[Object] و سوژه و نسبت بين آنها توسط دازاين اسطوره اي در افق آنچه خود را به عنوان خصيصه كلي/عام [هر] امر بالفعل آشكار مي سازد فهم مي گردد، يعني برحسب مانافا فهم مي گردد. آنچه در اينجا نشان داده شده است دقيقا [اين] است كه چگونه دازاين اسطوره اي كه در «احساس نامتعين اش از زندگي» پيوسته به همه موجودات مي ماند، «مواجهه» ای بين جهان و من را كه مختص با آن است، [به تعبیری] ريشه در نحوه خاص بودنش، يعني در «عمل» اش، دارد محقق مي سازد. حوزه بالفعل كه ابتدا كشف و در عمل تعيين حدود مي گردد، در ارجاعی خاص به خود عمل، عمل را در «امكانات» گوناگونش آشكار مي سازد. در افق قدرت جادويي، عمل شخص عملي جادويي است. «نيروي[Kraft] اوليه اي كه بواسطه آن انسان خويش را به عنوان چيزي بسنده و مستقل غالب بر و عليه چیزها قرار مي دهد نيروي خواست [Wunsch] است» (ص 194)«وفور فرم های الهي اي كه انسان براي خويش خلق می کند نه تنها براي هدايت وی در حوزه موجودات ابژكتيو و وقايع بكار مي آيد بلكه بيش از همه [به منظور هدايت او] در حوزه اراده خود وی و برآوردن آن[اراده] بکار می رود و اين حوزه را از درون روشن مي سازد» (ص 251) روند ديگر كشف «سوبژكتيويته» و طرق معاملت با آن در تحول از طبيعت-اسطوره ها  به فرهنگ-اسطوره ها انجام مي پذيرد، تا اينكه سرانجام كمابيش در بكارگيري فارغ از جادوي ابزارها،فا ارتباط بين اشياء بر حسب معناي مختص خويش به عنوان مستقل [از ارتباط با مانا یا توسط مانا] آشكار مي گردد. انسان بدين طريق خويش را از بستۀ/پیوسته چیزها بودن آزاد مي سازد و در عزلت از جهان مي گذارد تا چیزها، «بطور ابژكتيو»[Objectively] مورد مواجهه قرار گيرند.

همانطور كه سوژه خود را در اقبال/ظهور و ادبار/رویگردانی اشيائي كه صرفا در مقابل آن مي ايستند نمي يابد، ارتباط منقسم من- تو يا هر صورت اينچنينی از اجتماع [من های منقسم] نیز بطور اوليه براي مكشوف ساختن سوبژكتيويته سازنده نيست. توتم گرايي، كه بطور نابجا به عنوان ريشه يابي پديدار دازاين اسطوره اي طرح مي گردد، نمي تواند بطور جامعه شناختي توضيح داده شود.فا در عوض تمام تقسيمات اجتماعي و فردي كه با آنها ارائه شده است، همچون خود توتم گرايي، نيازمند «ريشه يابي» ای پرداخته از درون نحوه اصيلِ بودن دازاين اسطوره اي و بازنمايی-مانايي كه بر دازاين اسطوره اي مستولي است مي باشد. مسئله مربوط به توتم گرايي در اين واقعيت قرار دارد كه انسان نه تنها بدين گونه در ارتباطی ناگسستني و ويژه با جانداران يا گياهان قرار دارد، بل اينكه هر گروه خاص جاندار توتمي خاص خودش را داراست. كشاورزان، شبانان، صيادان هر كدام خود را در بستگی با گياهان و حيوانات به نحوي كه مختص به هر كدام است و خود را بي واسطه به عنوان پيوندی جادويي آشكار مي سازد مي يابند. اما در عين حال اين بستگی، در باز-تابی، براي حوزه هاي مربوطه [دیگر] زندگي بشر[ مثل فرهنگ نیز] ممكن مي سازد تا بدين گونه [یعنی به نحو اسطوره ای و تحت نور بازتافته توتم]جلوه کنند. توتم گرايي معلول انواع خاصي از گياهان و حيوانات نيست بلكه ناشي از روابط اوليه دازاينِ انسان نسبت به عالم اش مي باشد.

تنها هنگامي كه چیزها در بازنمايي-مانايي مبتني مي گردند آنگاه  درک کردن اینكه چگونه خود- آگاهي  شكل می گیرد و چگونه «مفهوم» نفس به تفضيل در می آید ممكن مي گردد. آنچه بعدا بطور مفهومي به عنوان بدن و نفس، يا زندگي و مرگ متمايز مي گردد در واقع هميشه نيز براي دازاين اسطوره اي از پيش بالفعل است ليكن در مود/جهت[Modus]  قدرت جادويی، که بر اساس آن آنچه مرده است نيز هست، و نيرويي از نفسْ که خودش را مي شناساند حتي هنگامي كه انسان ملاقات شده جسما مورد مواجهه نيست. تنها در وحدت اثر جادويي، نيروهاي نفس فردي يا «نفوس» فردي [یعنی کثرت نفوس در یک شخص واحد طی مراحل زندگی] مي توانند به عنوان جدا از هم و در كنار هم آشكار گردند.فا براين اساس «توسعه» دازاين فردي همچنین بين سوژه هاي مختلف، که بين آنها انتقال هاي معين رخ مي دهد، توزيع مي گردد.فا در مورد عذاب قرارگرفتنش توسط قدرت هاي جادويي، نفس«خود»ِ دازاين اسطوره اي به منزله يك قدرت «بيگانه» برفراز آن و مقابل آن قيام مي كند.فا حتي جايي كه بازنمايي تصور ارواح محافظ بيدار شده است، خود[self]ِ يك شخص هنوز يك قدرت است، گویی كه منِ منفرد را قيموميت مي كند. ابتدا فقط در سطوح بالاتر است که دائمون/همزاد جادويي دايمونیون/دیو و جن مي گردد، به طوری كه در پایان دازاين‌ْفا متعين شده توسط قدرتيِ بيگانه نیست بلكه از آنچيزي متعین می گردد كه براي آن بطور آزادانه از خودش و براي خودش به عنوان يك سوژه اخلاقي قادر است.

From the analysis of the mythical Object-world and its way of being discovered and determined, the inquiry then turns toward “subjective actuality” and its unveiling in myth. Cassirer begins this discussion with a fundamental and biting critique of “animism,” which still dominates in the most diverse ways the investigations of ethnological research. The world of mythical Dasein cannot simply be interpreted on the basis of the prevailing conceptions of the soul; for then the “subject” as such still remains veiled. To the extent that mythical Dasein is familiar with itself at all, it does not interpret itself solely in relation to a world that is grasped purely in terms of things. Object [Objekt] and subject and the relation between them is understood by mythical Dasein within the horizon of what makes itself evident as the the general character of the actual, that is, it is understood in terms of mana. What has to be shown here is precisely how mythical Dasein, which in its “indeterminate life-feeling” remains bound to all beings, enacts a “confrontation” between world and I that is proper to it, rooted in its own specific way of being, i.e., in its “doing.” The sphere of the actual that is primarily discovered and delimited in doing, in a peculiar reflecting back upon doing itself, makes doing visible in its different “capabilities.” Within the horizon of magical power one’s own doing is a magical act. “The first force [Kraft] by means of which the human places himself as something proper and independent over and against things is the force of wish [Wunsch]” (p. 194) [Symbolic Forms, p. 157]. “The abundance of divine forms that the human creates for himself not only serves to guide it through the sphere of objective being and events but rather above all through the sphere of its own will and accomplishment and illuminates this sphere from within” (p. 251) [Symbolic Forms, p. 203]. The further process of the unveiling of “subjectivity” and its ways of comportment is carried out in the transition from nature-myths to culture-myths, until finally, in the more or less magic-free manipulation of tools, the Being-connected between things becomes manifest on its own terms as independent. The human thereby frees itself from being magically bound to things and in a retreat from the world lets that world be encountered “Objectively.”

Just as the subject does not discover itself in the emergence and return of things that stand purely over and against it, neither is it the case that a divided I-You relationship, or any such form of community, is primarily constitutive for the unveiling of subjectivity. Totemism, which is improperly posited as the grounding phenomenon of mythical Dasein, cannot be explained sociologically. Instead, all social divisions and the individuals that are given along with them, require, like totemism itself, a “grounding” developed from out of the original way of Being of mythical Dasein and the mana-representation that dominates it. The proper problem of totemism lies in the fact that not only the human as such stands in a certain inextricable relation to the animal or the plant, but that each particular group has its own particular totemic animal. Farmers, herdsmen, and hunters each discover themselves in reference to plants and animals in a way that is peculiar to each and that makes itself evident immediately as a magical affiliation. At the same time, however, this reference makes it possible, in a reflecting back, for the pertinent human life spheres to become explicit as such. Totemism is not caused by particular kinds of plants and animals but rather emerges from out of the elementary Dasein-relations of the human to its world.

Only when things are grounded in the mana-representation does it then also become possible to conceive how individual self-consciousness takes shape and how the “concept” of the soul comes to be articulated. What is later conceptually distinguished as body and soul, or life and death, is indeed also always already actual for mythical Dasein but in the mode of magical power, according to which what is dead also is, and a force of the soul makes itself known even when the human met with is not encountered bodily. Only in the unity of magical efficacy can the individual forces of the soul or the individual “souls” appear as split apart and dwell along side one another. Correspondingly the “development” of individual Dasein is also distributed among different subjects, between which determinate transitions take place. In its being threatened by magical powers, mythical Dasein’s “own” soul stands as an “alien” power over and against it. Even where the representation of protective spirits is awakened, one’s own self is still a power, as it were, which protectively takes up the individual I. Only first at higher levels does the magical daemon become daimonion and genius, in such a way that Dasein in the end comes to determine itself not as an alien power but rather from out of that for which it is freely capable, from itself and for itself as an ethical subject.

Von der Analyse der mythischen Objektwelt, der Art ihrer Entdeckung und Bestimmung wendet sich dieselbe Fragestellung der „subjektiven Wirklichkeit” und ihrer Enthüllung im Mythos zu. C. beginnt diese Erörterungen mit einer grundsätzlichen und treffenden Kritik des „Animismus”, der immer noch in den verschiedensten Spielarten die Fragestellungen der ethnologischen Forschung beherrscht. Die Welt des mythischen Daseins läßt sich nicht einfach aus den jeweils herrschenden Seelenvorstellungen deuten; denn zunächst bleibt das „Subjekt” als solches gerade verhüllt. Sofern nun aber das mythische Dasein sich selbst überhaupt bekannt ist, wird es dabei wiederum auch nicht aus einer rein dinglich aufgefaßten Welt her gedeutet. Objekt und Subjekt und das Verhältnis beider versteht das mythische Dasein im Horizont dessen, was sich überhaupt als Charakter des Wirklichen bekundet, vom mana her. Und es gilt nun gerade zu zeigen, wie das mythische Dasein, das in seinem „unbestimmten Lebensgefühl” allem Seienden verhaftet bleibt, eine eigene, in seiner spezifischen Seinsart, d. h. seinem „Tun” verwurzelte „Auseinandersetzung” zwischen Welt und Ich vollzieht. Der primär im Tun entdeckte und umgrenzte Kreis des Wirklichen macht in einer eigentümlichen Rückstrahlung auf das Tun selbst dieses in seinen verschiedenen „Vermögen” mit offenbar. Im Horizont der magischen Mächtigkeit ist auch das eigene Tun ein magisches Wirken. „Die erste Kraft, mit der der Mensch sich als ein Eigenes und Selbständiges den Dingen gegenüberstellt, ist die Kraft des Wunsches” (S. 194). „Die Fülle der Göttergebilde, die er sich schafft, leitet ihn nicht nur durch den Kreis des gegenständlichen Seins und Geschehens, sondern vor allem durch den Kreis seines eigenen Wollens und Vollbringens hindurch und erhellt ihm diesen Kreis von innen her” (S. 251). Der weitere Prozeß der Enthüllung der „Subjektivität” und ihrer Verhaltungen vollzieht sich im Übergang von den Naturmythen zu den Kulturmythen, bis schließlich in der mehr oder minder magiefreien Handhabung des Werkzeugs der Seinszusammenhang der Dinge von sich aus als eigenständiger offenbar wird, indem der Mensch sich selbst aus der magischen Verhaftung an die Dinge befreit und im Zurücktreten von der Welt sie gerade „objektiv” sich begegnen läßt.

So wenig mithin das Subjekt sich findet im Ausgang und Rückgang von puren gegenüberstehenden Dingen, so wenig ist für die Enthüllung der Subjektivität ein gegliedertes Ich-Du-Verhältnis noch irgendwelche Gesellschaftsform primär konstitutiv. Der Totemismus, der zu Unrecht als Grundphänomen des mythischen Daseins angesetzt wird, läßt sich nicht soziologisch erklären. Vielmehr bedarf alle soziale Gliederung und die in ihr mitgegebene individuale ebenso wie der Totemismus selbst einer „Begründung” aus der ursprünglichen Seinsart des mythischen Daseins und der in ihm herrschenden Mana-Vorstellung. Das eigentliche Problem des Totemismus liegt darin, daß nicht nur überhaupt Mensch und Tier bzw. Pflanze in gewissen Verflechtungen stehen, sondern daß jede besondere Gruppen ihr besonderes Totemtier besitzen. Ackerbauer, Hirt und Jäger finden sich in einer je eigenen Angewiesenheit auf Pflanzen und Tiere, was sich unmittelbar als magische Verwandtschaft bekundet, zugleich aber ermöglicht, in der Rückstrahlung die betreffenden menschlichen Lebenskreise als solche ausdrücklich werden zu lassen. Der Totemismus ist nicht durch bestimmte Pflanzen- und Tierarten verursacht, sondern entspringt aus elementaren Daseinsbezügen des Menschen zu seiner Welt.

Nur bei Zugrundelegung der Mana-Vorstellung läßt sich dann auch begreifen, wie das individuelle Selbstbewußtsein sich ausbildet und der „Begriff” der Seele sich artikuliert. Was späterhin begrifflich als Körper und Seele, Leben und Tod unterschieden wird, das ist zwar für das mythische Dasein immer auch schon wirklich, aber im Modus der magischen Mächtigkeit, gemäß der auch der Tote ist und eine seelische Kraft sich bekundet, wenn auch der betr. Mensch nicht leibhaftig begegnet. Gerade in der Einheit der magischen Wirksamkeit können die einzelnen Seelenkräfte bzw. „Seelen” gespalten auftreten und nebeneinanderwohnen. Entsprechend wird auch die „Entwicklung” des einzelnen Daseins auf verschiedene Subjekte verteilt, zwischen denen bestimmte Übergänge stattfinden. Dem mythischen Dasein steht innerhalb seiner Bedrängtheit durch die magischen Mächte auch die „eigene” Seele als eine „fremde” Macht gegenüber. Auch da, wo die Vorstellung von Schutzgeistern wach wird, ist das eigene Selbst gleichsam noch eine Macht, die sich des einzelnen Ich annimmt. Erst auf höheren Stufen wird der magische Dämon zum Daimonion und Genius, so daß sich am Ende das Dasein nicht von einer fremden Macht her bestimmt, sondern aus dem, was es frei von sich her für sich selbst als sittliches Subjekt vermag.

169

اگر قدرت و غير عمومي بودن الوهيت ابتدائا و سراسر بر دازاين اسطوره اي احاطه دارد، لذا معاملت با فعليت نمي تواند شهودي صرف باشد بلكه بیشتر همچون يك فعليت بخشي است كه صورت آداب و آيين مي گيرد.فا هر روايت اسطوره اي هميشه فقط يك گزارشي ثانوی/مشتق شده از تعاملات قدسي است. در اين تعاملات قدسي، برخلاف [آداب و آیین ها و روایات] دازاين اسطوره اي خود را بي واسطه حاضر/ظاهر مي كند. [در مسیر تحولات دازاین اسطوره ای] هر چه آيين زودتر شكل بگيرد، قرباني كردن موقعيت محوري تري بخود مي گيرد، قرباني کردن در واقع صدقه/بلاگردان است، اما در عين حال باز هم عملي است كه توسط يك شخص اقدام می گیرد كه راهي براي يك رهايي خاص از قدرت استثنایي نيروهاي جادويي فراهم مي سازد. به هر روی، در اينجا قدرت آزاد دازاين برملا مي گردد و در عين حال شكاف بين عرصه های بشري و الوهي را [هویدا مي سازد] چنانكه در يك سطح بالاتري [در طی تحولات دازاین اسطوره ای اين شكاف] يك تفوق مجددي را طلب مي كند.

در اين طريق، اسطوره به عنوان يك قدرت صورتبخشِ خودمختارِ متحد آشكار مي گردد. شكل های اسطوره اي ديالیکتيك دروني ای را به نمايش مي گذارند که در آن صورت هاي قبل بسط مي يابند و متحول مي گردند اما اصلا مردود نمي شوند. «روند» اسطوره اي خود را در خود دازاين بدون بازتاب/رفلکشن محقق مي سازد. هنگامي كه اين روند امكاناتش را صرف نمود، خودش در مقابل تفوق خويش قيام مي كند. كاسيرر مي خواهد اين ديالیکتيك در مواضع گوناگون را كه اسطوره نسبت به جهان-تصویرِ خويش عهده دار مي گردد نشان دهد. (ص 290)

اين ارزيابي مختصر مجبور است صرفنظر نماید حتي از يك بحث كوتاه درباره ماده تاريخي غني قوم شناختي و مذهبي اي كه تفسير كاسيرر از اسطوره را بنا مي كند و آنچه او در تحليل هاي منفرد با استعداد يكتاي خويش براي معرفي زيركانه و شايسته در کار می کند. كتابخانه واربورگ در هامبورگ با مهیا نمودن مجموعه هاي نادر و گرانبهايش براي نويسنده، بعلاوه و مخصوصا استفاده از تمام امكاناتش در این كار کمک استثنايي فراهم كرد( پيش گفتار، صفحه. xiii). در ميان تحليلات پديدار اسطوره اي، آنهايي كه به فنكسيون ابزار در آشكار ساختن جهان- ابژه[Object-world] مي پردازند و آنهايي كه به قرباني مي پردازند بطور خاص حائز توجه اند.

خط مشي ما به فلسفه اسطوره كه در اينجا مطرح گرديد بايد سه هدف را دنبال نمايد. اولا بايد پرسيده شود كه: اين تفسير به چه چيزي براي ابتنا/توجیه و هدايت علوم تحصلي از دازاين اسطوره اي (قوم شناسي و تاريخ دين) دست مي يابد؟ پس وارسي مباني و اصول روش شناختي اي كه تحليل فلسفي از ماهيت اسطوره را پشتيباني مي نمايد ضروري مي گردد. و سرانجام پرسش اساسي درباره كاركرد سازنده اسطوره در دازاين بشري و [این]همه ی موجودات بماهو مطرح مي گردد. فا

در ارتباط با پرسش اول، كار كاسيرر خود را [به عنوان] موفقيتي مثمر ثمر به اثبات مي رساند. اين اثر مسئله پژوهش تحصلي در حوزه اسطوره را در طرق گوناگوني بواسطه مبرهن نمودن اينكه اسطوره هرگز نمي تواند توسط رجوع به حوزه هاي معين اي از ابژه ها[Objects] در جهان اسطوره اي «تعبير» گردد به سطح اساسا بالاتري ارتقا مي دهد. نقدي كه بدين طريق عليه تلاش هاي طبيعت انگارانه، توتم انگارانه، جاندار انگاري و جامعه شناسانه در تعبير [اسطوره] معطوف است سراسر صريح و ويرانگر است. اين نقد به سهم خويش ابتنا دارد در تعيين مقدماتي اسطوره به عنوان يك فرم كاركردي روح [Funktionsform] ، كه قوانين خودش را داراست. اگر اين مفهوم از اسطوره بتواند بر تحقيق تجربي غالب گردد، آنگاه راهنمايي مطمئن بدست آمده است هم براي اطلاق و تفسير اوليه مواد مكشوفه جديد هم براي بسط و كاوش نتايج از پيش حاصل شده [در اسطوره شناسی تجربی].

ولي اگر اين تفسير از اسطوره فقط در نسبت با آنچه به منزله راهنمايي در علوم تحصلي بدست مي آورد ارزيابي نگردد بلكه در نسبت با محتواي فلسفي خويش نيز ارزيابي گردد، پرسش هاي ذيل ظاهر مي گردند: آيا تعيين پيشيني اسطوره به عنوان يك فرم كاركردي[Funktionsform] از آگاهي خلاق به كفايت بر شروط اش مبتني است؟ بنيادهاي چنين ابتناي مسلما اجتناب ناپذيري كجا يافت مي گردد؟ آيا بنياد ها خودشان بكفايت ایمن/مطمئن و پرداخته اند؟ تأسيس از پيش معين كاسيرر از اسطوره به عنوان يك نيروي خلاق روح [bildender Kraft] («فرم سمبليك») ذاتا توسل به «انقلاب كپرنيكي» كانت است، براساس اينكه هر «فعلیتي» به عنوان يك تشکل آگاهي ی آفريننده است.

If the power and uncommonness of the divine primarily and thoroughly dominates mythical Dasein, then the basic comportment to actuality can never be a mere intuition but is rather in like manner an actualizing that takes on the form of cult and rite. All mythical narration is always only a derivative report of sacred dealings. In these sacred dealings, in contrast, mythical Dasein presents itself immediately. The earlier the cult takes shape, the more sacrifice assumes a central position. Sacrifice is indeed a renunciation, but at the same time it is still a dealing that is enacted by oneself which prepares the way for a certain release from the exclusive power of magical forces. Therein, however, the free power of Dasein is exposed and at the same time the cleft between the human and the divine widens, so as to demand at a higher level a renewed overcoming.

In this way, myth becomes visible as a unified autonomous formative power. Mythic shapes display an inner dialectic in which earlier forms are expanded and transformed but not simply rejected. The mythical “process” carries itself out in Dasein itself without reflection. When this process has run through its possibilities, it itself comes up against its own overcoming. Cassirer seeks to show this dialectic in the different positions that myth assumes toward its own world-image (p. 290) [Symbolic Forms, p. 235].

This brief account has to forego even a slight treatment of the rich ethnological and religious historical material that grounds Cassirer’s interpretation of myth and that he works into the individual analyses with his unique talent for perspicacious and apt presentation. In making available to the author its extensive and rare collections, as well as and especially the use of its entire facilities, the Warburg library in Hamburg provided exceptional assistance in the work (Foreword, p. xiii) [Symbolic Forms, p. xviii]. Among the analyses of mythical phenomena, especially noteworthy are those dealing with the function of the tool in the unveiling of Object-world, and those dealing with sacrifice (p. 273ff.) [Symbolic Forms, p. 221ff.].

Our approach to the philosophy of myth outlined here must pursue three points. First, it must be asked: What does this interpretation achieve for the grounding and guiding of the positive sciences of mythical Dasein (ethnology and the history of religion)? Then it becomes necessary to examine the foundations and methodological principles that support the philosophical analysis of the essence of myth. And finally, the basic question arises concerning the constitutive function of myth in human Dasein and in the all of beings as such.

With regard to the first question, Cassirer’s work proves itself to be a fruitful success. It brings the problematic of the positive research into myth to a fundamentally higher level by carrying out in a variety of ways the demonstration that myth can never be “explained” by having recourse to determinate spheres of Objects within the mythical world. The critique that is directed in this way against the naturalistic, totemistic, animistic, and sociological attempts at explanation is thoroughly unambiguous and devastating. This critique, for its part, is grounded in the anticipatory determination of myth as one functional form [Funktionsform] of spirit, having its own laws. If this conception of myth can prevail in empirical research, then secure guidance has been gained both for the initial appropriation and interpretation of newly discovered material as well as for the elaboration and exploration of already established results.

Yet if this interpretation of myth is to be judged not only with regard to what it achieves as a guide in the positive sciences but also with regard to its own philosophical content, then the following questions arise: is the predetermination of myth as a functional form of creative consciousness adequately grounded on its own terms? Where are the foundations for such an admittedly unavoidable grounding to be found? Are the foundations themselves sufficiently secured and elaborated? Cassirer’s grounding of his guiding predetermination of myth as a creative force [bildender Kraft] of spirit (“symbolic form”) is essentially an appeal to Kant’s “Copernican revolution,” according to which all “actuality” is to be considered as a formation of productive consciousness.

Wenn die Mächtigkeit und Ungemeinheit des Göttlichen das mythische Dasein primär und durchgängig beherrscht, dann kann das Grundverhalten zur Wirklichkeit nie ein bloßes Anschauen sein, sondern gleichermaßen ein Wirken, das sich als Kultus und Ritus ausbildet. Alle mythische Erzählung ist immer nur nachträglicher Bericht der heiligen Handlungen. In diesen dagegen stellt sich das mythische Dasein unmittelbar dar. Je früher sich der Kult ausbildet, um so mehr tritt das Opfer in den Mittelpunkt. Das Opfer ist zwar ein Verzicht, aber doch zugleich eine selbstvollzogene Handlung, in der sich eine gewisse Entbindung von der ausschließlichen Macht der magischen Kräfte vorbereitet. Darin enthüllt sich aber die freie Macht des Daseins und zugleich weitet sich die Kluft zwischen Mensch und Gott, um auf höherer Stufe eine erneute Überwindung zu fordern.

So wird der Mythos als eine einheitliche eigengesetzliche Kraft des Bildens sichtbar. Das mythische Gestalten zeigt eine innere Dialektik, in der frühere Formen weiter- und umgebildet, aber nicht einfach abgestoßen werden. Der mythische „Prozeß” vollzieht sich am Dasein selbst ohne Reflexion. Wenn er seine Möglichkeiten durchlaufen hat, reift er selbst seiner eigenen Überwindung entgegen. C. sucht diese Dialektik an den verschiedenen Stellungen zu zeigen, die der Mythos zu seiner eigenen Bildwelt einnimmt (S. 290 ff.).

Der vorstehende knappe Bericht mußte darauf verzichten, auf das reiche ethnologische und religionsgeschichtliche Material auch nur hinzuweisen, das C. seiner Interpretation des Mythos zugrundelegt und mit der ihm eigenen durchsichtigen und gewandten Darstellungsgabe in die einzelnen Analysen einfügt. Hierbei bot dem Verf. die Bibliothek Warburg in Hamburg sowohl mit ihren reichen und seltenen Beständen, als auch besonders in ihrer ganzen Anlage eine ungewöhnliche Hilfe (Vorw. S. XIII f.). Von den Analysen mythischer Phänomene seien besonders genannt die der Funktion des Werkzeugs in der Enthüllung der Objektwelt (S. 261 ff.) und die des Opfers (S. 273 ff.). –

Die Stellungnahme zu der gekennzeichneten Philosophie des Mythos muß nach drei Hinsichten erfolgen. Einmal ist zu fragen: Was leistet diese Interpretation für die Grundlegung und Leitung der positiven Wissenschaften vom mythischen Dasein (Ethnologie und Religionshistorie)? Sodann bedarf es der Prüfung der Fundamente und methodischen Prinzipien, auf denen die philosophische Wesensanalyse des Mythos ihrerseits ruht. Und schließlich erhebt sich die grundsätzliche Frage nach der konstitutiven Funktion des Mythos im menschlichen Dasein und im All des Seienden überhaupt.

In der Richtung der ersten Frage erweist sich C.s Werk als eine wertvolle Leistung. Es bringt die Problematik der positiven Mythenforschung auf eine grundsätzlich höhere Stufe durch den vielfältig ausgeführten Nachweis, daß der Mythos sich nie durch den Rückgang auf bestimmte Objektkreise innerhalb der mythischen Welt „erklären” läßt. Die so gerichtete Kritik der naturalistischen, totemistischen, animistischen und soziologischen Erklärungsversuche ist überall eindeutig und durchschlagend. Sie gründet sich ihrerseits auf die vorgreifende Bestimmung des Mythos als einer eigengesetzlichen Funktionsform des Geistes. Wenn sich diese Auffassung des Mythos in der empirischen Forschung durchsetzt, dann ist sowohl für die erste Aufnahme und Auslegung neuentdeckter Tatbestände, als auch für die verarbeitende Durchdringung der bisherigen Ergebnisse ein sicherer Leitfaden gewonnen.

Soll nun aber die vorliegende Interpretation des Mythos nicht nur mit Rücksicht auf diese Leitfadenfunktion in den positiven Wissenschaften, sondern ihrem eigenen philosophischen Gehalt nach beurteilt werden, dann erheben sich folgende Fragen: ist die Vorbestimmung des Mythos als Funktionsform des bildenden Bewußtseins ihrerseits zureichend begründet, wo liegen die Fundamente einer solchen freilich unumgänglichen Begründung, sind diese Fundamente selbst genügend gesichert und ausgearbeitet? C.s Begründung seiner leitenden Vorbestimmung des Mythos als bildender Kraft des Geistes („symbolische Form”) ist wesentlich eine Berufung auf Kants „Kopernikanische Drehung”, wonach alle „Wirklichkeit” als Gebilde des gestaltenden Bewußtseins gelten soll.

170

اولا، دلايل خوبي براي تشكيك در اين وجود دارد كه آيا تفسير انجام گرفته توسط كاسيرر و بطور كلي توسط معرفت شناسي نوكانتي ازآنچه كانت بواسطه «انقلاب كپرنيكي» قصد مي كند، به هسته مسئله استعلايي به عنوان يك مسئله وجود شناختي در امكانات ذاتي اش دست مي يازد. اما جداي از اين امر آيا نقد عقل محض به سادگي مي تواند به «نقد فرهنگ» «توسعه يابد»؟ راجع به اینكه آيا در وهله نخست بنيادهاي تفسير استعلايي خود كانت از «طبيعت» بطور آشكاري پرداخته و مدلل شده است آيا در واقع چنان مسلم است يا ديگر بطور كامل مورد سؤال نيست؟ اوضاع چگونه است راجع به پرداخت وجودشناختي سراسر اجتناب ناپذير از ساختار و نحوه وجود آنچه بدين اندازه مبهم ناميده شده است، گاهي «آگاهي»، گاهي «زندگي»، گاهي «روح»، گاهي «عقل»؟ يقينا، پيش از اينكه سؤال استفاده ممكن از كانت در معناي «بسط» مسئله او در ميان آيد، مقدمتا توضيح ملزومات اساسي و غامض نهفته در اين فرض كه اسطوره يك فرم كاركردي «روح» است ضروري است. تنها از اينجا مي توان تصميم گرفت كه آيا و تا چه حدي اطلاق سؤالات يا شاكلۀ طرح شده توسط كانت [به موضوع کاسیرر] بطور ذاتي ممكن و موجه است؟

تفسير ماهيت اسطوره به عنوان يك امكان دازاين بشري مادامي كه نتواند در يك وجودشناختي ريشه اي دازاين در پرتو مسئله وجود بطورکلی بنا گردد تصادفي و بي هدف مي ماند. مسائل اساسي اي كه در اينجا مطرح مي گردد نمي توانند در اين متن بحث گردند. كافي است بتوانيم بواسطه نقدي دروني تفسير كاسيرر از اسطوره، برخي از مسائل اصلي را در گريز ناپذيري شان به روشني آوريم، طوری که بدینوسیله پالايش و توضیحی فلسفي از کار طرح شده توسط كاسيرر فراهم آوریم. كاسيرر خود تأكيد دارد (پيش گفتار، ص xiii) كه تحقيق وي «صرفا يك آغاز اوليه» بوده است.

ازپیش مشغول گشتن به مسأله نوكانتيسم یعنی مساله آگاهي چنان كم [به اين موضوع] كمك مي كند كه در واقع [می توان گفت حتی] مانع دستيابي به فهم مسأله مركزي مي گردد. از ابتدا اين امر در آرايش اثر هويدا است. بجاي اتخاذ تفسير دازاين اسطوره اي در معناي توصیفی محوري از ساختار وجود اين موجود، كاسيرر با تحليلي از آگاهي اسطوره اي از ابژه ها، فرم تفكر آن و فرم شهود آن آغاز مي نمايد. كاسيرر در واقع به وضوح مي بينند كه فرم هاي تفكر و شهود بايد به سوي «فرم زندگي» به منزله «خاستگاه روحي» دنبال گردد. (ص 89) اما با اين حال توضيح صريح و نظامند سر منشأ صور تفكر و شهود از درون «فرم زندگي» به انجام نرسيده است. اينكه اين ارتباط هاي اصيل به روشني نمي آيد و اينكه در واقع خود مسأله از ربط دروني ممكن بين فرم های زندگي، فرم های تفكر و فرم های شهود نيز طرح نگشته است، تعريف نشده بودن جايگاه نظامند بازنمايي-مانايي را نشان مي دهد كه كاسيرر در برخوردش با هر پديدار ذاتا اسطوره اي بدان باز مي گردد. بازنمايي-مانا در بين فرم های تفكر پرداخته نمي گردد و حتي به عنوان فرمی از شهود تحت عنوان [فصل] «تقابل اساسي» بحث شده است. اين امر بيشتر حاكي از يك مخمصه است تا اينكه ارائه تعيين ساختاري اين «بازنمايي» از ميان كل ساختار دازاين اسطوره به ماهو باشد. هر چند در عين حال بازنمايي- مانا مكررا به عنوان «فرم بنيادي تفكر» مشخص مي گردد. و تحليل كاسيرر از بازنمايي- مانا در واقع اهميت خاصي در مقابل تفاسير مرسوم دارد تا بدان حد كه او مانا را به عنوان موجودي ميان ديگر موجودات اخذ نمي كند بلكه در عوض در آن «چگونگي» هر آن چیزي كه بطور اسطوره اي بالفعل است را مي بينند يعني وجود اين موجودات را. اما فقط از این پس مسأله مركزي بروز مي كند، تا جايي كه بايد پرسش شود: آيا اين «بازنمايي» بنيادي به سادگي در دازاين اسطوره اي[بصورت امري انتيك] حضور دارد يا به ساختار وجودشناختي دازاين اسطوره متعلق است؟ و اگر دومی است، به عنوان چیست؟ در بازنمايي- مانا آنچه آشكار مي گردد چيزي غير از فهم وجود نيست كه به هر دازاين به ماهو تعلق دارد. اين امر متحمل تحولات خاص براساس هر نحوه اساسي از وجود دازاين مي گردد- [كه] در اين مورد [نحوه وجود دازاين] اسطوره اي[است]- و پيشاپيش تفكر و شهود را منور مي سازد. هر چند اين بصيرت به پرسش ديگري منجر مي شود: نحوه اصلي وجود «زندگي» اسطوره اي كدام است؟ بطوري كه در اين زندگي دقيقا بازنمايي- مانا مي تواند به عنوان يافت رهنما و روشنگر وجود عمل مي كند؟ پاسخ ممكن به اين پرسش يقينا پرداختي مقدماتي از ساختار وجودشناختي اصلي دازاين را بدين سان از پيش فرض مي گيرد. اگر اين ساختار اساسي در «مراقبت»ي واقع مي گردد كه به نحو وجودشناختي فهميده شده است [ بنگرید به «وجود و زمان»، مجله پژوهشهای فلسفی و پدیدارشناختی، جلد هشتم 1927 ، صفحات 180-230] پس آنگاه آشكار مي گردد كه دازاين اسطوره اي بطور اوليه از طريق «پرتاب شدگي» متعين مي گردد. ما در اينجا تنها مي توانيم اشاره اي مقدماتي بدهیم از نحوه اي كه در آن تفصیلی ابتنا یافته، از «پرتاب شدگي» به سوی ساختار وجودشناختي دازاين اسطوره ای حركت مي كند.

To begin with, there are good reasons to doubt whether the interpretation carried out by Cassirer and, in general, by neo-Kantian epistemology, of what Kant means by the “Copernican revolution” gets at the kernel of the transcendental problematic as an ontological problematic in its essential possibilities. But leaving that aside: can the critique of pure reason simply be “extended” to a “critique of culture”? Is it in fact so certain or is it not rather completely in question as to whether in the first place the foundations for Kant’s ownmost transcendental interpretation of “nature” have been explicitly elaborated and grounded? How do things stand with regard to the overall unavoidable ontological elaboration of the constitution and way of Being of what is named, vaguely enough, sometimes “consciousness,” sometimes “life,” sometimes “spirit,” sometimes “reason”? To be sure, before it becomes a question of the possible use of Kant in the sense of “extending” his problem, it is first of all necessary to clarify the basic and problematic demands harbored in the assumption that myth is a functional form of “spirit.” Only from here can it be decided whether and to what extent an appropriation of the questions or schemata posed by Kant is intrinsically possible and justified.

The interpretation of the essence of myth as a possibility of human Dasein remains random and directionless as long as it cannot be grounded in a radical ontology of Dasein in light of the problem of Being in general. The basic problems that arise here cannot be discussed in this context. Let it suffice if we can bring to light, through an immanent critique of Cassirer’s interpretation of myth, several of the main problems in their unavoidability, so as thereby to provide a philosophical refinement and clarification of the task posed by Cassirer. Cassirer himself stressed (Foreword, p. xiii) that his investigation was to be “merely a first beginning.”

The preoccupation with the neo-Kantian problem of consciousness is of such little help that it actually prevents gaining a grasp on the central problem. This is already evident in the arrangement of the work. Instead of taking up the interpretation of mythical Dasein in terms of a central characterization of the constitution of the Being of this being, Cassirer begins with an analysis of the mythical consciousness of objects, the form of its thought and the form of its intuition. Cassirer does indeed see clearly that the forms of thought and intuition must be traced back to the mythical “form of life” as the “spiritually primordial” (p. 89ff.) [Symbolic Forms, p. 69ff.]. But the explicit and systematic elucidation of the origin of the forms of thought and intuition from out of the “form of life” is nevertheless not carried through. That these original connections do not come to light, and that indeed the problem itself of the possible inner link between the forms of life, of thought, and of intuition is not even posed, demonstrates the indefiniteness of the systematic place of mana-representation to which Cassirer inevitably returns in his treatment of all essential mythical phenomena. The mana-representation is not dealt with among the forms of thought, and yet it is also not developed as a form of intuition. It is thematically discussed in the transition from the form of thought to the form of intuition under the title “The Basic Opposition.” This is more an expression of a predicament than it is the presentation of the structural determination of this “representation” from out of the whole structure of mythical Dasein as such. At the same time, however, the mana-representation is repeatedly designated as the “fundamental form of thought.” And Cassirer’s analysis of the mana-representation does indeed have a certain importance over and against the conventional interpretation, to the extent that he does not grasp the mana as a being among other beings but instead sees in it the “how” of everything that is mythically actual, namely, the Being of these beings. Only then, however, does the central problem emerge, insofar as it must be asked: is this fundamental “representation” simply present at hand in mythical Dasein, or does it belong to the ontological constitution of mythical Dasein? And if this latter, as what? In the mana-representation, what becomes evident is nothing other than the understanding of Being that belongs to every Dasein as such. This undergoes specific transformations according to each basic way of Dasein’s Being — in this case, the mythical — and it illuminates in advance thought and intuition. This insight, however, leads to the further question: which is the basic way of Being of mythical “life,” such that within this life precisely the mana-representation can function as the leading and illuminating understanding of Being? The possible answer to this question presupposes, to be sure, an anticipatory elaboration of the basic ontological constitution of Dasein as such. If this basic constitution lies in the “care” that is to be understood ontologically [cf. Sein und Zeit. Jahrb. f. Philos. u. phänomenolog. Forschung vol. VIII (1927), pp. 180-230], then it becomes clear that mythical Dasein is primarily determined through “thrownness.” We can give here only a preliminary indication of the manner in which a grounded articulation moves from “thrownness” to the ontological structure of mythical Dasein.

Zunächst kann mit guten Gründen bezweifelt werden, ob C.s und überhaupt die neukantisch-erkenntnistheoretische Auslegung dessen, was Kant mit der „Kopernikanischen Drehung” meint, den Kern der transzendentalen Problematik als einer ontologischen in ihren wesentlichen Möglichkeiten trifft. Aber davon abgesehen: läßt sich die Kritik der reinen Vernunft einfach „erweitern” zu einer „Kritik der Kultur”? Ist es denn so sicher oder nicht gar höchst fraglich, ob allein schon die Fundamente für Kants eigenste transzendentale Interpretation der „Natur” ausdrücklich freigelegt und begründet sind? Wie steht es um die überall unabweisbare ontologische Ausarbeitung der Verfassung und Seinsart dessen, was unbestimmt genug bald „Bewußtsein”, bald „Leben”, bald „Geist”, bald „Vernunft” genannt wird? Allein, noch vor aller Frage der möglichen Anlehnung an Kant im Sinne einer „Erweiterung” seines Problems, gilt es doch allererst die grundsätzlichen Problemerfordernisse selbst zu klären, die der Ansatz des Mythos als einer Funktionsform des „Geistes” in sich birgt. Von hier aus kann allein auch entschieden werden, ob und wieweit eine Übernahme Kantischer Fragestellungen bzw. Schemata innerlich möglich und berechtigt ist.

Die Wesensinterpretation des Mythos als einer Möglichkeit des menschlichen Daseins bleibt solange zufällig und richtungslos, als sie nicht auf eine radikale Ontologie des Daseins im Lichte des Seinsproblems überhaupt gegründet werden kann. Die hier erwachsenden grundsätzlichen Probleme sind an dieser Stelle nicht zu erörtern. Es mag genügen, durch eine immanente Kritik der C.schen Interpretation des Mythos einige Hauptprobleme in ihrer Unabweislichkeit sichtbar zu machen, um so einer philosophischen Verschärfung und Klärung der von C. gestellten Aufgabe zu dienen. C. selbst betont (Vorw. S. XIII), seine Untersuchung wolle „lediglich ein erster Anfang sein”.

Die Orientierung an der neukantischen Bewußtseinsproblematik ist so wenig förderlich, daß sie gerade das Fußfassen im Problemzentrum verhindert. Das zeigt schon die Anlage des Werkes. Statt die Interpretation des mythischen Daseins in einer zentralen Charakteristik der Seinsverfassung dieses Seienden anzusetzen, beginnt C. mit einer Analyse des mythischen Gegenstandsbewußtseins, seiner Denk- und Anschauungsform. Zwar sieht C. völlig klar, daß die Denk- und Anschauungsform in die mythische „Lebensform” als die „geistige Urschicht” zurückverfolgt werden müssen (S. 89 ff.). Aber die ausdrückliche und systematische Aufhellung des Ursprungs der Denk- und Anschauungsform aus der „Lebensform” ist gleichwohl nicht durchgeführt. Daß diese Ursprungszusammenhänge nicht ans Licht kommen, ja selbst das Problem der möglichen inneren Verklammerung von Lebensform, Anschauungs- und Denkform nicht gestellt ist, zeigt die Unbestimmtheit des systematischen Ortes der Mana-Vorstellung, auf die C. zwangsläufig bei allen wesentlichen mythischen Phänomenen zurückkommt. Unter den Denkformen wird die Mana-Vorstellung nicht abgehandelt, andererseits aber auch nicht als Anschauungsform nachgewiesen. Sie wird thematisch erörtert im Übergang von der Denkform zur Anschauungsform unter dem Titel „Der Grundgegensatz”, der mehr eine Verlegenheit ausdrückt, als daß er eine strukturale Bestimmung dieser „Vorstellung” aus dem Strukturganzen des mythischen Daseins überhaupt darstellt. Zugleich aber wird die Mana-Vorstellung doch wieder als „fundamentale Denkform” bezeichnet. Zwar bleibt C.s Analyse der Mana-Vorstellung gegenüber den landläufigen Deutungen insofern wichtig, als er das Mana nicht wie ein Seiendes unter anderem Seienden faßt, sondern darin das „Wie” alles mythisch Wirklichen, d. h. das Sein dieses Seienden sieht. Aber nun erwächst erst das zentrale Problem, sofern gefragt werden muß: ist diese fundamentale „Vorstellung” im mythischen Dasein einfach vorhanden oder gehört sie zur ontologischen Verfassung des mythischen Daseins und als was? In der Mana-Vorstellung bekundet sich nichts anderes als das zu jedem Dasein überhaupt gehörige Seinsverständnis, das sich je nach der Grundart des Seins des Daseins — also hier des mythischen — in spezifischer Weise abwandelt und im vorhinein Denken und Anschauen erhellt. Diese Einsicht treibt aber weiter zu der Frage: welches ist die Grundart des Seins des mythischen „Lebens”, daß in diesem gerade die Mana-Vorstellung als das führende und erhellende Seinsverständnis fungiert? Die mögliche Beantwortung dieser Frage setzt freilich eine vorgängige Ausarbeitung der ontologischen Grundverfassung des Daseins überhaupt voraus. Wenn diese in der ontologisch zu verstehenden „Sorge” liegt [vgl. Sein und Zeit. Jahrb. f. Philos. u. phänomenolog. Forschung Bd. VIII (1927), S. 180-230], dann zeigt sich, daß das mythische Dasein primär durch die „ Geworfenheit” bestimmt ist. Daß und wie von der „Geworfenheit” her in die ontologische Struktur des mythischen Daseins eine begründete Artikulation kommt, läßt sich hier nur andeuten.

171

در «پرتاب شدگي» يك سپرده شدن/اعطا شدن دازاين به جهان وجود دارد چنان كه اين وجود-در-عالم [دازاین] سراسر بواسطه آنچه كه به آن[کل موجودات/عالم] سپرده مي شود احاطه مي گردد. [خصوصیت] قدرت محیط[عالم به عنوان کل محیط] به ماهو به كل قادر به اعلام خود است تنها براي موجودي كه به چيزي سپرده شده است. در اين ارجاع شدن به قدرت احاطه گر[عالم به کل]، دازاين توسط آن مسخّر مي گردد و قادر است بنابراين به تجربه خويش تنها به عنوان [اگزیستانسی] درتعلق به و وابسته به خود اين فعليت. در پرتاب شدگي هر موجود نامستور و همه موجودات نامستور، بر اين اساس، وجود-خصيصه[تعین وجودی] [این خصوصیت] قدرت محیط (مانا) را دارا هستند. اگر تفسير وجودشناختي به سوی «حيث زماني» خاص که پرتاب شدگي را بنا مي كند پيش براند، آنگاه مي توان بطور وجودشناختي قابل فهم ساخت كه چرا و چگونه آنچه به عنوان مانا بالفعل است اغلب خود را در «اوقات» خاصي آشكار مي کند. در پرتاب شدگي يك سوق یافتگی به اينجا و آنجا  قرار دارد به تناسب كه از درون خويش براي آنچه اغلب در هر مورد امر خارق العاده ناگهاني است باز است. پس مقولات خاص تفكر اسطوره اي بايد بواسطه دنبال نمودن سرلوحه هدايتگر بازنمايي- مانا «استنتاج» گردند.

پديدار ديگری در اين گروه لاینفک از درون پرسش مربوط به نسبت/معاملت اصلی دازاين اسطوره ای و نسبت اش با خويش بروز می کند. «اولين نيرو» («قدرت») ی كه در آن وجود خود دازاين اسطوره اي آشكار مي گردد بر آن، براساس [نظر] كاسيرر نيروي آرزو/خواهش (P194) است. اما چرا اول است؟ ما بايد آشكار سازيم كه چگونه اين [عمل] خواهش همچنين در پرتاب شدگی ريشه دارد و نشان دهیم كه چگونه خواهش (محض)، براساس يك ناپيمايش خاص از امكان كثيرش[برخلاف پیمایش های تجربی/آنتروپولوژیک در امکانات دازاین]، مي تواند نيروي اين تاثير را داشته باشد. تنها هنگامي كه خود [عمل] خواهش از پيش به عنوان پیوسته مانا فهميده شود مي تواند خود را به عنوان «[عمل] تاثیر» آشكار سازد. اما هنگامي كه [عمل] خواهش فرض می گردد كه «مواجهه» بين عالم و من را قوام می دهد، پس بايد توجه شود كه اين انواع معاملت دازاين اسطوره اي همیشه فقط راه هایی هستند كه براساس آنها استعلاي دازاين نسبت به جهانش مكشوف مي گردد، اما ابتدا ايجاد نمي گردد. «مواجهه» در استعلاي دازاين ابتنا دارد. و دازاين اسطوره اي مي تواند بدان وسيله خويش را احراز  کند همراه با ابژه ها [Objects] فقط  چون خودش را به عالم متعامل می کند به عنوان در-عالم-بودن. اما اینکه چگونه اين استعلاي بدرستی فهميده شده مي تواند به دازاين مربوط باشد می باید نشان داده شود. آغاز با اغتشاش «احساس ها» اي كه «فرم داده شده» اند نه تنها غير كافي است براي مسأله فلسفي استعلا بلكه از پيش روي پديدار اصيل استعلا به عنوان شرايط امكان هر «انفعال» را مي پوشاند. از اين رو يك پريشاني اساسي نيز در سخن كاسيرر از «انطباعات» هويدا مي گردد. گاهي آنچه منظور مي گردد يك تأثير شبه-حسي است، گاهي اما مسخّر شده توسط خود فعلیت، به مفهوم پیوسته مانا بودن. يقينا مانا در خود دازاين اسطوره اي به عنوان يك نحو بودن  فهم نمي گردد، بلكه به عنوان آنچه خود[دازاین] پیوسته ماناست فهم مي گردد، يعني [مانا] به عنوان يك موجود بازنمايي مي گردد. بدين دليل تفاسير انتيك از مانا نيز بطور كامل ناروا نمي باشند.

In “thrownness” there is a being-delivered-over of Dasein to the world, so that this being-in-the-world is overwhelmed by that to which it is delivered over. Overpoweringness as such is capable on the whole of announcing itself only for a being that is delivered over to something. In this being referred to the overpowering, Dasein is dazed by it and is capable therefore of experiencing itself only as belonging to and affiliated with this actuality itself. In thrownness any and all uncovered beings have, accordingly, the Being-character of overpoweringness (mana). If the ontological interpretation were to push forward to the specific “temporality” that grounds thrownness, then it could be made ontologically understandable why and how what is actual as mana always makes itself evident in a specific “instantaneousness.” In thrownness there is a proper being driven here and there that is open from out of itself for what is always in each case the suddenly extraordinary. The specific “categories” of mythical thought must then be “deduced” by following the guiding thread of the mana-representation.

Another phenomenon in this indissociable group emerges from out of the question concerning mythical Dasein’s basic comportment and its comportment to itself. The “first force” (power) in which mythical Dasein’s own Being becomes manifest to it, according to Cassirer is the force of the wish (p. 194) [Symbolic Forms, p. 157]. But why is it the first? We must make visible how this wishing is also rooted in thrownness and demonstrate how the (mere) wish, on the basis of a peculiar non-survey [Nichtüberschauen] of its many possibilities, can have the force of this efficacy. Only when wishing itself is understood in advance as bound to mana can it make itself evident as such an “effecting.” But when wishing is supposed to constitute the “confrontation” between world and I, then it must be noted that these kinds of comportment of mythical Dasein are always only ways according to which the transcendence of Dasein toward its world is unveiled but not first produced. The “confrontation” is grounded in the transcendence of Dasein. And mythical Dasein can thereby identify itself with Objects only because it comports itself to its world as a being-in-the-world. But how this properly understood transcendence can belong to Dasein has to be shown. Beginning with a chaos of “sensations” that are “formed” is not only insufficient for the philosophical problem of transcendence but already covers over the original phenomenon of transcendence as the condition for the possibility of any “passivity” Hence, a basic confusion also arises in Cassirer’s talk of “impressions”: sometimes what is meant is the pure sensation-like affection, sometimes, however, the being dazed by the actual itself, understood as bound to mana. To be sure, the mana is not grasped as a way of Being in mythical Dasein itself, but rather it is grasped as what is itself bound to mana, that is, it is represented as a being. For this reason the ontic interpretations of mana are also not completely unjustified.

In der „Geworfenheit” liegt ein Ausgeliefertsein des Daseins an die Welt derart, daß ein solches In-der-Welt-sein von dem, woran es ausgeliefert ist, überwältigt wird. Übermächtigkeit vermag sich als solche überhaupt nur zu bekunden für ein Ausgeliefertsein an … In solcher Angewiesenheit an das Übermächtige ist das Dasein von diesem benommen und vermag sich daher nur als zugehörig zu und verwandt mit diesem Wirklichen selbst zu erfahren. In der Geworfenheit hat sonach alles irgendwie enthüllte Seiende den Seinscharakter der Übermächtigkeit (mana). Wird die ontologische Interpretation gar bis zu der spezifischen „Zeitlichkeit” vorgetrieben, die der Geworfenheit zugrunde liegt, dann läßt sich ontologisch verständlich machen, warum und wie sich das mana-haft Wirkliche je gerade in einer spezifischen „Augenblicklichkeit” bekundet. In der Geworfenheit liegt ein eigenes Umgetriebenwerden, das von sich aus für das jeweils immer überraschende Außerordentliche offen ist. Am Leitfaden der Mana-Vorstellung müssen sodann die spezifischen „Kategorien” des mythischen Denkens „deduziert” werden.

Eine andere von den vorigen unablösbare Gruppe von Phänomenen ergibt sich aus der Frage nach dem Grundverhalten und Zusichselbstverhalten des mythischen Daseins. Die „erste Kraft” (Mächtigkeit), in der sich dem mythischen Dasein sein eigenes Sein offenbart, ist nach C. die Kraft des Wunsches (S. 194). Aber warum ist sie die erste? Es gilt auch die Verwurzelung dieses Wünschens in der Geworfenheit sichtbar zu machen und nachzuweisen, wie auf Grund eines eigentümlichen Nichtüberschauens der vielen Möglichkeiten der (bloße) Wunsch diese Kraft des Erwirkens haben kann. Nur wenn das Wünschen selbst zuvor mana-haft verstanden ist, kann es sich als solche „Wirkung” bekunden. Wenn aber das Wünschen die „Auseinandersetzung” zwischen Welt und Ich konstituieren soll, dann bleibt zu beachten, daß dergl. Verhaltungen des mythischen Daseins immer nur Weisen sind, gemäß denen die Transzendenz des Daseins zu seiner Welt enthüllt, aber nie erst hergestellt wird. Die „Auseinandersetzung” gründet in der Transzendenz des Daseins. Und das mythische Dasein kann sich wiederum nur deshalb mit den „Objekten” identifizieren, weil es als ein In-der-Welt-sein zu einer Welt sich verhält. Wie nun aber diese rechtverstandene Transzendenz zum Dasein gehören kann, muß gezeigt werden. Der Ansatz eines Chaos von „Empfindungen”, die „geformt” werden, reicht für das philosophische Problem der Transzendenz nicht nur nicht aus, sondern verdeckt schon das ursprüngliche Phänomen der Transzendenz als die Bedingung der Möglichkeit für jegliche „Passivität”. Daher kommt auch bei C. in die Rede von den „Eindrücken” eine grundsätzliche Verwirrung: bald ist die rein empfindungsmäßige Affektion gemeint, bald aber das Benommensein von dem mana-haft verstandenen Wirklichen selbst. Das mana wird nun allerdings im mythischen Dasein selbst nicht als Seinsart begriffen, sondern selbst mana-haft, d. i. als ein Seiendes vorgestellt. Deshalb sind auch die ontischen Deutungen des mana nicht völlig im Unrecht.